زمين ديلمان جايي است محكمبدو در لشگري از گيل و ديلمگروهي ناوك و زوبين سپارندبه زخمش جوشن و خفتان گذارندچو ديوانند گاه كوشش ايشانجهان از دست ايشان پريشانسپر دارند پهناور گه جنگچو ديواري نگاريده به صد رنگز بهر آن كه مرد نام و ننگندز مردي سال و مه با هم بجنگندنه آن كشور كه به پيروزي گشادندنه باژ خود بدان كشور نهادندهنوز آن مرز دوشيزه بماندستبر او يك شاه كام دل نراندست(فخرالدين اسعد گرگاني - ويس و رامين)احمد كسروي مولف كتاب شهرياران گمنام در مورد ديلمان و ديلمستان مينويسد:"ولايت جنگلي و كوهستاني كه در نقشه امروزي ايران، گيلان نام دارد، در زمان ساسانيان به ديلمان يا ديلمستان معروف بود. چه اين ولايت از روزي كه در تاريخها شناخته شده نشيمن دو تيره مردم بوده كه تيره اي را "گيل" و ديگري را "ديلم" ميناميدند. گيلان يا تيره گيل در كنارههاي درياي خزر در آنجاها كه اكنون رشت و لاهيجان است مينشستند و با آذربايگان (آذربايجان) و زنگان (زنجان) نزديك و همسامان بودند. ولي ديلمان در كوهسار جنوبي آن ولايت در آنجاها كه اكنون رودبار و الموت است جاي داشته و بيشتر با قزوين و ري همسايه و نزديك بودند."به استناد قول برخي از محققان از جمله اصطخري، جغرافيدان قرن چهارم هجري، تيره گيل يا گيلانيان در بيهپس يا بخش غربي سفيدرود و تيره ديلميان در بيهپيش يا بخش شرقي سفيدرود كه بيشتر از اراضي كوهستاني و مرتفع تشكيل ميشده زندگي ميكردند. اصطخري تصريح كرده كه تختگاه پادشاهان ديلمي در رودبار است.بر طبق روايت مورخين ايراني و اسلامي در نيمه دوم هجري خاندان جستان بر ديلمان و گيلان فرمانروايي ميكردهاند. بديهي است قبل از جستانيان سلسلههاي پادشاهي و فرمانروايان ديگري بر اين خطه حكومت نمودهاند. اصطخري مولف مسالك الممالك و ابوسعد آوهاي، نويسنده تاريخ ري متذكر شدهاند كه پايتخت جستانيان رودبار بوده است. در كتاب "تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه" نيز نوشته شده است كه تختگاه جستانيان، رودبار و الموت بود و هنگامي كه اين خاندان در برابر مسافريان دچار ضعف شد، تختگاه خود را به لاهيجان انتقال داد.از آغاز كار جستانيان اطلاع زيادي در دست نيست. نخستين پادشاه مشهور اين سلسله مرزبان پسر جستان است كه معاصر هارون الرشيد خليفه عباسي است. طبري در حوادث سال 189 هجري از او به عنوان فرمانرواي ديلم نام برده، مينويسد:" در اين سال رشيد وقتي به ري رسيد، حسن خادم را به طبرستان فرستاد و با وي سه نامه نوشت كه يكي امان نامه شروين پدر قارن بود، ديگري امان نامه وندا هرمز جد مازيار بود و سومي امان نامه مرزبان پسر جستان فرمانرواي ديلم بود. فرمانرواي ديلم به نزد وي آمد كه بدو چيز داد و جامه اش پوشانيد و پس فرستاد. سعيد حرشي نيز با چهارصد دلير از طبرستان به نزد وي آمد كه به دست رشيد مسلمان شدند. وندا هرمز نيز بيامد و امان را پذيرفت و متعهد شنوايي و اطاعت و خراجگزاري شد، از جانب شروين نيز چنين تعهد كرد كه رشيد اين را از وي پذيرفت و او را بازگردانيد، هرثمه را نيز همراه وي فرستاد كه پسر وي و پسر شروين را گروگان گرفت."كسروي از اين خبر نتيجه ميگيرد كه ديلميان در اين زمان داراي اهميت و اعتبار زياد بودهاند. وي مينويسد:"در اين خبر اين نكته مهم است كه هارون برخلاف پادشاهان طبرستان از مرزبان فرمانبرداري و باجگزاري نخواست؛ معلوم است كه از ديلمان جاي چنين توقعي نبود و خلفا از ايشان به همين اندازه خرسند بودند كه متعرض مسلمانان نشوند و بي گفتگو است كه خواستن خليفه مرزبان را پيش خود به قصد دلجويي بود كه بلكه از اين راه از گزند و آزار پياپي آن گروه آسودگي يابند و از اينجان توان دانست كه ديلمان در اين وقت چه اهميتي داشتهاند."پس از مرزبان پسرش جستان به پادشاهي گيلان و ديلمان رسيد. از او نيز آگاهي دقيقي در دست نيست و حتي تاريخ فرمانروايي او را نيز نميتوان به دقت تعيين كرد. فقط ميتوان گفت كه وي در نيمه اول قرن سوم فرمانروايي داشته است زيرا هنگام قيام داعي كبير حسن بن زيد به سال 250 هجري او در قيد حيات نبوده و فرزندش وهسودان حكومت ميكرده است.در اواخر سال 250 هجري وهسودان چشم از جهان پوشيد و فرزندش جستان جانشين او شد.جستان پسر وهسودان معروف ترين پادشاه سلسله جستانيان است كه نزديك پنجاه سال فرمانروايي كرد. او نيز از متحدان داعي كبير بود و با يكي ديگر از دعاة علوي به نام كوكبي روابط حسنه داشت. مدت كوتاهي از فرمانروايي جستان نگذشته بود كه تصميم به توسعه قلمرو خويش گرفت و با ياري داعي كبير و كوكبي و مرديان آنها و گروهي از جنگجويان ديلمي به ري عزيمت كرد. عبدالله بن عزيز كارگزار طاهريان در ري قدرت مقاومت در خود نديد و راه گريز در پيش گرفت. مردم ري ناگزير با پرداخت مبلغ قابل توجهي به جستان از در صلح و آشتي وارد شده، شهر را به او سپردند. جستان، احمد بن عيسي، يكي از نمايندگان داعي كبير را به حكمت ري منصوب كرد و خود به قزوين عزيمت نمود. جستان به ياري جنگجويان ديلمي و علويان بر قزوين و ابهر و زنجان دست يافت ولي مدت تسلط ديلميان و علويان بر اين نقاط چندان به طول نينجاميد. در اوايل سال 253 هجري موسي بن بغا به فرمان خليفه المعتزبالله در راس سپاهي عظيم از بغداد به سوي قزوين حركت كرد و اين نقاط را از ديلميان پس گرفت و حتي آنان را تا كوهستانهاي ديلم تعقيب كرد.جستان در سال 259 هجري يك بار ديگر به قزوين لشگر كشيد و با محمد بن فضل قزويني جنگ كرد اما كاري از پيش نبرد. يك سال بعد يعني در سال 260 هجري يعقوب ليث صفار به جنگ داعي كبير حسن بن زيد رفت. جستان به ياري داعي كبير شتافت. يعقوب در برابر لشگريان ديلمي و طبري دچار شكست شد و به خراسان بازگشت. پس از مرگ حسن بن زيد، جستان با جانشين وي محمد بن زيد متحد شد.در اوايل قرن چهارم هجري، جستانيان بر اثر اختلاف شديد خانوادگي و نيز ظهور رقيب سرسختي چون كنگريان يا مسافريان رو به ضعف نهادند. موقعيت جستانيان تحت الشعا ظهور و پيروزي مسافريان قر ار گرفت به طوري كه تصرف ارتفاعات ديلم از جمله رودبار را به اين خاندان سپرده و تختگاه خود را به لاهيجان در ناحيه جلگهاي انتقال داده بودند. بدين ترتيب از اوايل قرن چهارم در قسمتي از خاك گيلان و ديلمان خاندان ديگري به فرمانروايي برخاست كه رقيب جستانيان بود. اين خاندان به اسامي مختلف مسافريان، كنگريان، لنگريان، سالاريان و سلاريان ناميده شده است.***مهمترين قلعهاي كه مورد توجه حسن صباح و داعيان اسماعيلي قرار گرفت قلعه الموت در رودبار بود. در كتابهاي جغرافياي قديم نوشته شده كه الموت مابين گيلان و قزوين بوده و به عبارت ديگر در مرز ديلمان قرار داشته است. آنچه مسلم است رودبار الموت جزو قلمرو پادشاهان ديلمان و گيلان به شمار ميآمد و گاه نيز مقر فرمانروايي برخي از آنان بود.مولف تقويم البدان به نقل از ابن حوقل مينويسد: "ديلم را كوههاي بلندي است و شهري كه مستقر پادشاه است رودبار ناميده شود. آل حسان آنجا باشند و رياست ديلم در خاندان ايشان است."ياقوت در المشترك ميگويد رودبار قصبه بلاد ديلم است.عطاملك جويني نيز در مورد رودبار الموت چنين نوشته است: " و آن شهرك در ايام جاهليت پيش از اسلام و در اسلام پيش از الحاد مركز ملوك ديلم بوده است و در عهد ايام علاء الدين بغي و كوشكي آنجا ساختهاند."زكرياي قزويني در آثار البلاد ميگويد: "رودبار همه كوهپايه است و درخت و ساكنان آن ديلميانند."نويسنده كتاب فرقه اسماعيليه ضمن نقل جمله زكرياي قزويني ميافزايد: "گويي اين هم يكي از وجوه دفاعي آن ناحيت است زيرا ديلميان به سلحشوري و دلاوري سخت مشهور بودهاند."ابواسحاق ابراهيم اصطخري در مسالك و ممالك (فصل مربوط به طبرستان و ديلمستان) مينويسد:"زمين ديلمان بهر كوه است و بهري هامون. آنچ هامون است زمين گيلان است بر كنار دراي خزر در زير كوههاي ديلمان و آنچ كوهستان است ديلمان اصلي باشد. پادشاه ديلمان آنجا مقام دارد و آن را رودبار خوانند و پادشاهان از جستانياناند."ياقوت حموي قلعه الموت را كليد و دروازه ديلمان مينامد و اهميت آن را مورد تاكيد قرار ميدهد. قلعه الموت كه بر فراز قلعه مرتفعي در دل البرزكوه ساخته شده بود در حدود 1828 متر از سطح دريا ارتفاع داشت و به وسيله دره حاصلخير و محصوري احاطه ميشد. راه رسيدن به اين قله يك معبر باريك و پيچ در پيچ با سراشيبي تند بود. از ميان رود الموت و از ين تخته سنگهاي عمودي نيز كوره راهي وجود داشته كه به قله منتهي ميشد.در مورد بناي قلعه الموت دو روايت وجود دارد: بر طبق يكي از آنها اين قلعه توسط داعي الحق حسن بن زيد در سال 246 هجري بنا شده است. حمدالله مستوفي از جمله كساني است كه بناي قلعه الموت را به حسن بن زيد نسبت داده مينويسد: "بنياد قلعه الموت، كه دارلملك ملاحده بود در عهد متوكل خليفه عباسي در سنه ست و اربعين و ماتين (246) نهادند به فرمان الداعي الحق حسن بن زيد الباقري كه پادشاه آن ولايت بود. چهارصد و ده سال معمور بماند." در صحت اين روايت بايد ترديد كرد زيرا حسن بن زيد در اين زمان پادشاه رودبار و ديلمان نبوده است.اما روايت ديگر ميگويد سالها قبل از تاريخ مزبور يكي از سلاطين ديلم، عقابي را براي شكار رها كرده و خود او را تعيب نمود تا به قلهاي رسيد. با مشاهده وضع قله و پي بردن به ارزش و اهميت سوق الجيشي آن سلطان مزبور فرمان داد قلعهاي در آنجا بنا كنند. آن قلعه الهآموت ناميد كه به زبان ديلمي معني آن عقاب آموخت است.• به نقل از جلد دوم كتاب گيلان/ گروه پژوهشگران / به سرپرستي ابراهيم اصلاح عرباني/ 1374